تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (4)


 

نويسنده:طاهره نوروزي




 

5 ـ چگونگي تحصيل تهذيب نفس
 

از آنجا که کارکرد تهذيب نفس ،رفع و زائل کردن موانع کمال نفس انساني است و موانع مورد نظر ،داراي دو نوع کلي معرفتي و غيرمعرفتي ( گرايشي و رفتاري ) است ، در نتيجه کارايي تهذيب نفس نيز در دو حيطه ي موانع معرفتي و غير معرفتي مطرح مي گردد ؛اما بيانات عرفا و فلاسفه اسلامي درباره ي تهذيب نفس در حيطه ي غيرمعرفتي ، يعني گرايشي و رفتاري ( بيشتررفتاري و عملکردي ) است . اين رويکرد ،شايد به اين دليل باشد که ايشان کساني را مخاطب بيانات خويش مي ديدند که از لحاظ معرفتي به تهذيب و ترقي رسيده اند و طالب نجات و ترقي وجودي اند و تنها به موانع غير معرفتي ( رذايل اخلاقي و رفتاري ) دچارند و در پي راه رهايي از آنها هستند .احتمال ديگري که بر يک اصل بنيادي استواراست ، به اين صورت است که ابعاد مختلف وجود انسان ، يعني بعد معرفتي و بعد غير معرفتي در تاثير متقابل برهم اند ؛ توضيح اين اصل ( تاثير متقابل ابعاد معرفتي و غير معرفتي وجود انسان برهم )به اين صورت است که اعمال و حرکات انساني ،با توجه به نوع و ماهيت خير و وجودي داشتن يا شر و عدمي داشتن ،احوالات و صفاتي را براي نفس انساني و قلب وي ايجاد مي کند و اين احوالات ،يا متناسب و آماده کننده ي نفس براي کشف و شهود و افاضه ي معرفت و فيوضات الهي است يا موجب منحرف و فاسد شدن نفس ازمسيرکشف و افاضات علمي و الهي مي گردد .اگرقابليت کسب معارف و فيوضات الهي تحقق يابد ،نفس انساني ارتقاي وجودي مي يابد و بر اساس فيوضاتي که دريافت کرده ، اعمال و کردارهاي متناسب با آن فيوضات و تجليات را انجام مي دهد ،درغيراين صورت ، وجودش نه تنها ترقي نمي يابد ،بلکه دچار رکود و ضعف مي گردد و اعمال چنين نفس ضعيفي هم ،اعمال ناقص و فاسدي خواهد بود و روند چنين تاثير و تاثري بين ابعاد معرفتي و غيرمعرفتي ،درراستاي به کمال يا شقاوت رسيدن نفس انساني ادامه مي يابد .(1)
به اين ترتيب ، انسان به هر ميزان که به تهذيب اعمال و رفتارش بپردازد ، به همان ميزان به آگاهي و انکشاف الهي دست مي يابد ،ازاين رو فلاسفه و عرفا به بيان تهذيب رفتاري انسان اکتفا کرده اند .
دراين ميان ،کلام ملاصدرا در زمينه ي بحث از مراتب هدايت ،مويد اين اصل است :
«فاسباب الهدي هي الکتاب و الرسل و بصائر العقول و هي مبذوله للجميع و لهذا کلفوا بتکليف واحد و تساووا في اسباب سلوک طريق النجاه بهده الهدايه العامه المرتبه الثانيه هي التي يمد الله بها العبد حالا بعد حال و هي ثمره المجاهده حيث قال : ( والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ) (2) و هو المراد بقوله : « و الذين اهتدوا زادهم هدي » (3) و المرتبه الثانيه وراء الثانيه و هي النورالذي يشرق في عالم الولايه بعد کمال المجاهده فيهتدي بها الي ما لا يتهدي اليه بالعقل الذي يحصلک به التکليف و امکان تعلم العلوم و هو الهدي المطلق و ما عداه حجاب له و مقدمات و هو الذي شرفه الله تعالي بتخصيص الا ضافه اليه و ان کان الکل من جهته فقال :«قل ان هدي الله هو الهدي ... »و وجه انحصار مراتب الهدي في الثلث ان کل مقام من مقامات الايمان و منزل من منازل السالکين ينتظم من امور ثلاثه : اعمال و احوال و انوار اي معارف و لابد کل منها من هدايه يخص به » (4) ؛ اسباب و طرق هدايت در نخستين مرتبه عبارت است از ارسال رسل و انزال کتب و بصيرت بخشي عقل که اين امور هدايت بخش ، به همه ي انسان ها ارائه شده است و به همين دليل در اين زمينه ، همه ي انسان ها تکليف واحدي دارند و نحوه ي سلوکشان که به نجات منتهي مي شود ، يکي است و آن هدايت عامه است .مرتبه ي دوم هدايتي است که خدا بنده را از حالي به حال ديگر کمک و امداد مي کند که اين نوع هدايت و امداد ، محصول مجاهده و تلاش بنده است ، چنان که حق تعالي مي فرمايد : « و کساني که در راه ما کوشيده اند ، آن را به راههاي خاص خويش رهنمون مي شويم » که مراد حق تعالي در آيه ي « خداوند هدايت يافتگان را هدايت افزود »،اشاره به اين مرتبه ازهدايت است و مرتبه ي سوم که فراتر ازهدايت مرتبه ي دوم است و آن نوري است که در عالم ولايت افاضه مي شود ،اين نور بعد از مجاهده ي بسيار و تمام توسط سالک براي وي رخ مي دهد وبه واسطه ي آن ،سالک به سمتي که توسط عقل و تعليم انساني ،قاب تحصيل ،کسب و راهيابي نيست ، هدايت مي شود و اصل هدايت ، همين هدايت مرتبه ي سوم است و ساير مراتب ، حکم مقدمه و حجاب را دارند . هدايت مرتبه ي سوم ، هدايتي است که خدا آن را شرف بخشيده ، به اين دليل که آن را به خود تخصيص داده است :«بگو که اين هدايت ، هدايت خداوند است » دليل انحصار مراتب هدايت در سه مرتبه اين است که هر مرتبه از هدايت ، متوجه مرتبه اي از مراتب ايمان است و اينکه منازل سلوک در سه امر خلاصه و تنظيم مي شود که عبارت است از اعمال ، احوال و انوار ، يعني معارف که براي هر يک از آنها ، هدايت خاصي نياز است .
هر يک از هدايت هاي سه گانه ي ياد شده به خصوص هدايت هاي مرتبه ي دوم و سوم ، همگي از سنخ معرفت و آگاهي اند ؛ ولي نتيجه ي تهذيب و ترقي در بعد غير معرفتي ( رفتاري ) هستند ؛به اين ترتيب رويکرد فلاسفه و عرفا دربحث تهذيب نفس قابل توحيه و دفاع است و به تبع ايشان ، در بحث چگونگي تهذيب نفس به بيان راه کارهاي عملي پرداخته مي شود .
اين رويکرد برنحوه ي وجودي خاص انسان ، يعني جسماني الحدوث و روحاني البقاء بودن استواراست .به اين ترتيب که در ابتداي خلقت و حدوث ،بعد مادي و خصايص و اوصاف مادي در انسان فعليت و قوت دارد و بعد و اوصاف روحاني در وي دراستعداد و ضعف است .ازآنجا که اين دو بعد ،درنسبت عکس (5) يکديگرند و چون واقعيت ذاتي انسان و کمال خاص وي ، ماهيتي غير جسماني دارد (6) ، اصالت و محوريت بعد روحاني اثبات مي شود ، با انجام اعمال و کردارهايي ،بعد مادي که شامل جسم و نفس حيواني است ، ضعيف و در راستاي جهت و مقاصد بعد روحاني واقع گردد . در اين باره هدف از رياضات و مجاهدات شرعي برخلاف تلقي و باور فاسد و رايج ميان برخي سطحي نگران ، در حيطه ي اخلاق و سلوک انساني ، مبني بر مطلق ضعيف کردن بعد جسماني انسان نيست ،بلکه هدف ايجاد و حدوث حالت و ملکه براي نفس انساني است که تا محوريت و جهت همتا انسان با دارا بودن آن ملکه ، در راستا و مقهور اغراض جسماني و حيواني نباشد،بلکه تحت هدايت و در راستاي جهات عقلاني و الهي نفس انسان واقع گردد . (7)
اين هدف عالي با سلامت و قوت جسم منافاتي ندارد ، بر خلاف برداشت و باور نادرستي که برخي به آن مبتلايند ، زيرا هر يک از بزرگان و اولياي دين و عرفان ، نظيرامامان معصوم و ساير عرفا ، علاوه بر سلامت و تعالي نفس انساني ، از سلامت و قوت جسماني نيز برخوردار بودند .
ملاصدرا دراين زمينه چنين مي گويد : « و اما الحاجه الي العمل و العباده القلبيه و البدنيه فلطهاره النفس و زکائها بالاوضاع الشرعيه و الرياضات لئلا تتمکن النفس بسبب اشتغالها بالبدن و نزوعها الي شهواته و شوقها الي مقتضاته هياه انقهاريه للبدن و هواه فترسخ لها ملکه انقياديه لمشتهاه و تمنعها » (8) ، و اما دليل نياز به اعمال و عبادات قلبي و بدني ، عبارت است از پاک کردن نفس به وسيله قوانين شرعي و رياضات ،تا نفس انساني به دليل مشغوليت به بدن و متوجه شهوات و مطلوبات جسم شدن ،نسبت به بدن حالت و ملکه مقهوريت و انفعالي نيابد ؛اين مقهوريت در آن رسوخ نکند و دراو حالت پيروي از خواسته ها و مطلوبيات نفساني ايجاد نشود .
« النفس و البدن متعا کسان في القوه و الضعف ،فهذا يدل علي ان کلا منهما من عالم اخرفبعد الاربعين کملت النفس و کلت الاه و من المکشوف من طريقتنا في باب تقلبات النفس و تطوراتها و حرکاتها الذاتيه الي الاخره و عندالله کما يتفيد من الشواهد القرآنيه ان عروض موت البدن بالطبع الاجل انصراف النفس عن هذه النشاه الطبيعيه الي نشاه الثانيه و ما بعدها ففتور البدن و شيبه و هرمه ثم موته منشا فعليه النفس و تاکدها و تفردها بذاتها دون البدن ... » (9) نفس و بدن از لحاظ ضعف و قوت درتقابل با هم اند و اين موقعيت نشان مي دهد که هر يک از اين دو به عالمي خاص خود مربوطند پس از چهل روز نفس کامل مي شود و ابزار [که بدن است ] به ضعف و آفت مي گرايد و اين روش بر اساس طريق ما ،درزمينه ي دگرگوني و تحولات و حرکات ذاتي نفس به سمت آخرت و نزد خداوند (10) است ؛ همانا رخ دادن مرگ بدن ، طبيعتاً به دليل انصراف و جدايي نفس از اين نشئه طبيعي ، يعني بدن به سوي نشئه دوم و سايرنشئآت است ، در نتيجه ضعف و رکود بدن و درآخر مرگ آن ، منشا و زمينه اي براي به فعليت رسيدن نفس و شدت يافتن و تشخيص و فرديتش ، بي نياز به بدن است .
در غير اين صورت ، بعد روحاني که با تعابير مختلفي نظير قلب (11)، نفس ناطقه (12)، عقل عملي ، سرشت انساني ، فطرت صافي ، وجدان (13) ، و... از آن ياد شده است (14) به علت مشغول و مغلوب بودن نسبت به بعد مادي و آثارش ، باز مي ماند و دچار رکود و انحراف مي گردد ؛ هر چند که مبدا فيض و تجلي همواره در حال افاضه است .
در زبان شريعت ،ازموقعيت مغلوبيت و مقهوريت بعد روحاني انسان به « طبع » ، « صدا » ، « اکنه »، «قفل »،«عمي » ، « رين » و « قساوت » تعبير شده است .
از جمله مواردي که در بحث چگونگي تحصيل تهذيب نفس بسيار مهم است ، اهميت و جايگاه شريعت در تحقق و تداوم تهذيب نفس است ؛ به اين ترتيب که شريعت ، يعني مجموعه ي آگاهي ها ، شناخت ها ، بايدها ، نبايدها و احکامي که از جانب خالق هستي ( از طريق ارسال پيامبران و انزال کتب ) ، به منظور آگاه ساختن و رهنمودن او به سمت کمال خاص و حقيقي به انسان ارائه مي گردد ( چرا که تنها خالق هر چيز ، به غايت و غرض وجودي آن چيزآگاه است ) . افزون بر اين ، انسان را متوجه کمال خاص وجودي اش ، يعني مراتب غير مادي هستي مي کند .و موجب رفع و زائل گشت بنيادي ترين حجاب معرفتي مي شود و کيفيت رسيدن به آن کمال کند و چگونگي رفع موانع و حجاب هاي غير معرفتي ، يعني گرايشي و به خصوص رفتاري را به انسان آموزش و تعليم مي دهد . (15)(16) .

پي نوشتها :
 

1ـ عرفان و عارف نمايان، صص 74 ـ 75 ـ 85 ـ 125 ـ 128 .
2ـ عنکبوت / 69 .
3ـ محمد / 17 .
4 ـ تفسير القرآن الکريم ، ج 1 ، ص 131
5 ـ اين نسبت حقيقي که بين ابعاد وجودي انسان برقراراست ،درامربعثت انبيا که به شدت و ترقي وجودي انسان نيازمند است ، نيز رعايت و ملاحظه شده است ؛ به گونه اي که غالب انبياي الهي درسن چهل سالگي به رسالت برانگيخته شده اند ؛يعني زماني که بعد جسماني دچار ضعف و رکود است و زمينه ي رشد و شکوفايي بعد روحاني فراهم است .
6 ـ ترجمه مبدا و معاد ، ص 330 .
7 ـ الحکمه المتعاليه ، ج 1 ، ص 3 ؛ عرفان و عارف نمايان ، صص 128 و 129 .
8 ـ الحکمه المتعاليه ، ج 1 ، ص 3 .
9 ـ مفاتيح الغيب ، ص 526 .
10 ـ همان گونه که از شواهد قرآني قابل استفاده است .
11 ـ تفسير القرآن الکريم ( يس ) ، ص 26 ، عرفان و عارف نمايان ، ص 49 .
12 ـ تفسير القرآن الکريم (يس)، ص 220 ؛ تفسير سوره طارق ، اعلي و زلزال ، ص 156 .
13 ـ شناخت از ديدگاه علمي و ديدگاه قرآن ، ص 401 .
14 ـ تفسيرالقرآن الکريم ، (يس)، ص 26 و نيز ج 1 ، ص 380 .
15 ـ براي فهمي بهتر و روشن تر از جايگاه و اهميت شريعت الهي در تحقق کمال انساني مي توان ،از مطالعات پژوهش هايي که درباره ي ماهيت دين و لوازم آن صورت گرفته است ، مدد گرفت . از جمله زمينه هاي مطالعات دين پژوهي ، بحث و بررسي غايات و اهداف التزام به انجام اعمال و مناسک ديني است .به اين ترتيب که « عمل ديني » عملي است که اولا، به تناسب نظام اعتقادات ديني سامان پذيرفته است و ثانياً به غايات ديني معطوف است ، بنابراين اعمال و مناسک ديني براي دينداران و به لحاظ ديني جنبه ي طريقت دارند ؛يعني از نظر دينداران ، اين اعمال و مناسک ،وسايلي براي تامين اهداف و غاياتي خاص هستند . برخي غايات از نگاه درون ديني به شرح زير است :
الف ) التزام به اين مناسک ديني ، نوعي ابزارتعبد و تعهد نسبت به شارع و بنيانگذار مقس آن احکام و مناسک عملي به شمار مي آيد .
ب ) به اعتقاد دينداران ، التزام به اين مناسک ،آنها را از مثوبتي اخروي بهره مند مي سازد و از عقوبتي الهي ايمن مي دارد .
ج ) التزام به اين مناسک ، اين جماعت ديني خاص را از جماعات ديگر متمايز مي کند و به آن هويتي ويژه مي بخشد .
د ) مهم ترآنکه از نظر دينداران محقق ، آداب و شعائرديني جنبه ي سلوکي دارند و بهترين شيوه عملي براي ورود به ساحت تجربه هاي ديني و مواجهه يا امر الوهي اند ؛ به بيان ديگر،ازنظر ايشان ، التزام به اين آداب و مناسک نوعي سلوک ديني به شمار مي آيد .
بر اين اساس از نظر دينداران محقق ، مهمترين اهداف التزام به احکام و آداب عملي ديني ، گام نهادن در طريق سلوک معنوي و درک محضر الوهي است [ که کمال خاص و نهايي نفس انساني است ] و ساير اهداف و غايات ديني ، نظير ابراز تعبد ،هويت يابي و بهره مندي از مثوبت اخروي يا ايمني از عقوبت الهي به تبع اين هدف اصلي تامين مي شوند و به قاعده تابعي از اين متغير اصلي هستند . تمايز دينداري عاشقان و احرار با دينداري تاجران و خائفان ، از همين نوع است در دينداري محققانه يا عاشقانه و آزاد منشانه ، مهم ترين غايت دين و از جمله مهمترين غايت التزام به مناسک و آداب عملي دين ، نيل به ساحت ربوبي و درک محضر الوهي است و اين غايت ، في نفسه مطلوب است و فارغ از هر گونه سود و زيان با خوف و طمع موضوعيت دارد . التزام دينداران به احکام و آداب عملي ديني ، مبتني بر اين اعتقاد است که مناسک ، مناسب ترين وسيله براي نيل به آن غايت مطلوب هستند ( رساله ي دين شناخت ، صص 127 و 126 )
همان گونه که بيان شد ، اين نوع دين ورزي و فلسفه ي التزام به اعمال و مناسک ديني ، تا اندازه اي نخبه گرايانه است ؛ يعني دين مبتني بر تجربه ديني ، براي دين ورزان محقق و اهل مکاشفه موضوعيت و تحقق دارد و اين دين ورزان در جامعه ي ديني کم شمار و نادرند [ هر چند که دين ورزي اصلي و ايده آل همين نوع دين ورزي است ] مطابق اين مدل ، ممکن است که تجربه ي ديني و برقراري رابطه خصوصاً عاشقانه ميان انسان و خداوند ممکن باشد . اگر انسان ها نتوانند به ساحت چنان تجربه هاي قدسي و مينوي گام بنهند و تجربه ي انکشاف الهي را [ که همان کمال خاص و نهايي نفس انساني است ] نداشته باشند ، دين ممکن نخواهد بود . (همان ، ص 152 )
16-ايقاظ النائمين ،صص52-54-تفسير سوره جمعه ،ص226.
 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 8